اجتماعی

فیلم دونده The Runner 1984

“دونده” امیر نادری: الفبای زندگی!
امیرو، تو چه پُرشوری پسر! به دیگرون چه کَس و کارت کجان؟ چرا تنهای تنها تو یه لِنج قدیمیِ پهلوگرفته زندگی می‌کنی؟ اینا رو کسی نباید بپرسه. تو ضایعات از تو آشغالا جمع می‌کنی، بطری‌خالی از دریا می‌گیری، آب‌یخ می‌دی دست مردم، کفش واکس می‌زنی که رو پای خودت واسی، که لنج قدیمی رو خونه‌ت کنی، رو دیواراشو با آرزوهات پر کنی، که یه گُل بزاری لبِ لنج، مثه خودت، با هم جوونه بزنید و قد بکشید. تو زحمت‌کشی، آرزو داری، قد و بالا می‌کشی؛ اینه مهمه. درود به جَنَمِت امیرو. من روزاتو دیدم، عرق ریزونات رو تو ظلِ آفتاب جنوب. بِم بگو، شبا خستگیای تنتو، تنهایی‌هاتو، می‌دی آبِ دریا با خودش ببره؟
می‌دونم دلت غِنج میره یه بار سوار کَشتیایی بشی که رو آبِ دریان. دیدی بزرگی‌شونو؟ چه خوشگلن؟ دیدی تو غروبِ دریا، چراغاشون چه نور قشنگی میدن به آب؟ امیرو، منم می‌خوام دل بزنم به دریا. مگه این همه تو ساحل پلکیدیم چی شد؟ چرا نه رو دریا نه تو آسمون، هیچ کدومش راهمون نمی‌دن؟ مگه چی‌مون از اونا کمه؟ چرا تواَم یه بار سوار اون هواپیما خوشگله نشی؟ اصلاً چرا خودت نرونیش؟ چیه مگه؟ اِنگار برا خودت ساختنش، دست فرمونت که خوب باشه، تمومه. حقته، باید بدنش به خودت.
دمت گرم، منم چه کِیفی کردم رفتی کنار اون هواپیما خوشگله، دست زدی بهش، داد زدی از خوشی…دیدم اشکاتو وقتی رفیقِ جون‌جونیت رفت رو دریا. غمت نباشه، تو دلت دریاس پسر! ببین امیرو، ماهی سیاه کوچولو، می‌شه آخرش، راهشو پیدا می‌کنیم. یه روز می‌زنیم به دریا، می‌پریم تو آسمون…


راستی اون پدرسوخته خارجیه رو خوب کارش کردی. اون درِ کونی که زدی بهش نوش جونش! اونا دزدن یا ما؟ اونا چپاول می‌کنن بعد به تو، تویی که نونِ عرقتو می‌خوری، تویی که برا یه قرون کفشاشونو برق می‌ندازی می‌گن دزد؟ الحق که نجیبی امیرو، وگرنه باید بیشتر می‌زدیش! دیدی خونه‌های اعیونی‌شونو؟ دیدی دوچرخه‌های بچه‌های تَرگُل وَرگُل‌شونو؟ تو و رفیقات ولی یه چیز دیگه‌این. با دوچرخه کرایه‌ای، با کفش و لباس پاره‌پوره، همه‌تون رنج‌کشیده‌این…من می‌دونم همینجوری اگه برین جلو، حواستون اگه به رفاقت‌تون باشه، اگه بدین دست به دست هم، حقتونو از حلقومشون می‌کشین بیرون. همونجوری که تونستی پولِ یه قرون زحمتتو از اون دوچرخه‌سواره بگیری. بدون که بیشتر از اینا حق زحمت ما رو می‌خورن، ایرانی و خارجی‌ام نداره امیرو. راهت درسته! هر کی حقتو خورد، انقد بدو دنبالش تا حقتو بهت پس بده!
همینه امیرو. باید اینجوری که تو راهو می‌ری، سواد پیدا کرد. پرشور، با فریاد، برای این که آخرش با اون هواپیما خوشگله بتونی بپری! زودتر یادبگیر حرفای الفبا رو که با بعضی کلمه‌ها کارِ فراوون داریم…رنج و زحمت، کارگر، استثمار، سرمایه‌دار، استعمار، امپریالیسم، فقر و ثروت، حق، فریاد، دوندگی، مبارزه و جنگ… همه‌ی این کلمه‌ها رو زندگی بهت نشون می‌ده ولی باید سواد پیدا کنی که بتونی اَداشون کی، خوب و بدشون رو از هم سَوا کنی، آخر سر هم بتونی با یه سریاشون بری به جنگ بقیه‌شون. خیلی فریادها داریم که باید بزنیم امیرو. خیلی حقا داریم که باید پس بگیریم، خیلی آرزوها که باید بهش برسیم رفیق…
اوی امیرو، دلِ مُنُو بُردی عامو!

‫3 دیدگاه ها

  1. عجب فیلمی ساخته این آقای نادری، تا همین 30 ساله پیش چه فیلم هایی ساخته می شده تو این مملکت، واقعا چه بلایی سر سینما و هنر آوردن تو این سال ها.
    ضمنا رفیق عزیزی که فیلم رو معرفی کردی، ناز شصتت. این فیلم یه معرفی کم داشت که قلم زیبای تو این جای خالی رو هم پر کرد.

  2. الحق دست مریزاد هم واسه فیلم و هم واسه یادداشت
    می تونم بگم این یادداشت کوتاه واقعا حس و حال دیگه ای به فیلم بخشید و درک فیلم رو دلچسب تر کرد
    خلاقانه بود

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا